تو دفتر شرکت نشسته بودیم و با دوستم راجع به مسایل روز صحبت میکردیم ، هر از گاهی هم یک گشتی تو اینترنت میزدیم و بوقی توی فیسبوق ! بحثمون طبق معمول از اوضاع خراب اقتصادی و مسائل اجتماعی و بالطبع سیاسی شروع شد و به ورزش و فرهنگ و هنر رسید . صحبت از هنر که شد همکار بنده یادش افتاد چند وقتی هست که مطلب جدیدی توی وبلاگش نگذاشته . شروع کرد به نوشتن و متن زیبایی رو آماده کرد و گذاشت توی وبلاگش . من هم که داستانها و مطالبم تو دفتر داشت خاک میخورد و نمیدونستم چیکارشون کنم ، فرصت رو مغتنم شمردم و ازش خواستم که شعرها و داستانهای من رو هم تو وبلاگش قرار بده . مهندس طی نطقی بــرا ، توضیح داد که وبلاگ مثل مسواک یه چیز کاملا شخصیه ، و بهم پیشنهاد داد یک وبلاگ واسه خودم بسازم و مطالبم رو اونجا بذارم.
خلاصه این شد که بنده با کمک مهندس صاحب یه وبلاگ شدم. البته سر انتخاب اسم مثل پدری که وقتی بچهاش به دنیا میاد تازه یادش میافته که بچه اسم هم میخواد ، کلی مکافات کشیدیم . تا اینکه به یاد اسم سابق محله خودمون افتادم که حالا داشت فراموش میشد ، « قلعهشاهی» اسم یکی از محله های خوب و قدیمی بندرعباس .
البته این وبلاگ خیلی هم شخصی نیست و شما هم هر وقت دوست داشتید می تونید از مسواک بنده استفاده کنید.
مسواک جدید مبارک. خیلی هم برازندست :)
مرسی از شما . ببخشید که ناف ما رو با شوخی بستن .
سلام و درود بر خالو مجید عزیز
کار بسیار خوب و شایسته ایی انجوم ادا و حداقل این که فراتر از فیسبوق مطالب جون و قشنگت در اختیار سایر عزیزان قرار اگنت و نیازی به هیچ نوع فیلتر شکنی هم نین خدا رو شکر
ممنون شما لطف توهستن .
مبارکن مجید جان . موفق بشی. درمورد ایی محله کدیمی و نامدارن ایی محله مثل علی آغا علوی مقدم پیشکسوت ورزش و شهورزی شهردار و دیگرن هم بنویس.
خیلی ممنون لطف توهستن . ممنون ابم اگه تو ای زمینه کمکم بکنی